بهترین جای دنیا

ته  ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ
ﺁﻥ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺁﺧﺮ ڪنـار ﺷﯿﺸـﻪ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎﺳـﺖ
ﺑﺮﺍﯼ آنڪه ﻣﭽﺎﻟـﻪ ﺷﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺕ
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧـﯽ ﺑـﻪ ﺷﯿﺸـﻪ ﻭ
ﺯﻝ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ یڪ ﺟـﺎﯼ ﺩﻭﺭ
ﻭ فڪر ڪنی ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾـﯽ ڪه ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﻭ فڪر ڪنی ﺑﻪخـﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ڪه ﺁﺯﺍﺭﺕ ﻣﯿﺪﻫﺪ
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺧﯿﺲ ﺷﻮﺩ
 ﺍﺯﺣﻀﻮﺭ ﭘُﺮ ﺭﻧﮓ یڪ ﺧﯿﺎﻝ
ﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺮﻭﺩ ﻣﻘﺼﺪﺕ ڪجاسـت
ﻭ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ڪه ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯه ی ﻫﻤﯿـﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ
ڪوچڪ شود ... ﻭ ﺩﻧﺞ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ
ﻭ ﺁﻩ بڪی ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﺕ
ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﺭ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ " ﺁﯾﻨﺪﻩ "
ﻭ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﺗﺼﻮﺭﺵ
ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ
ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺩﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﯾﻪ ڪنی



نظرات شما عزیزان:

رها
ساعت12:09---19 دی 1394
بـــــهــ خــــودَمـــ اومـَــدَمــ دیــــدَمـــ 22 ســــآلَـــمـــهــ
کُـــلـــیـــ وَصـــلـــهــ و حَـــرفـــ هَــــمــ بــآرَمــ
وَلـــیــ کُـــدومـــشـــ وَصـــفـــ مَـــنـــ و حــــالَـــمـــهـــ ؟!؟!
بــــیــــخـــیـــآلــ وَصـــلـــهـــ زَدَنـــ کـــآرهـــ‌ مَـــردُمـــ ایــــنـــ عـــآلَـــمـــهـــ


نگار
ساعت21:16---12 دی 1394
سلام
ببخشید نبودم چن وقت
معذرت


آتوسا جون
ساعت22:23---11 دی 1394


سلام
خوبی ؟
مرسی از اینکه به وبم سر میزدی

ببخشید من کم لطفی کردم

تو سایتم مشکل پیش اومده بود اصلا نمیتونستم مطلب بذارم
چند روز پیش برنامه ها رو بروز رسانی کردم تا درست شد
الان هم حسابی درگیر دانشگاه و درس هستم
دختر بزرگمم امتحاناتش شروع شده


raha
ساعت13:26---10 دی 1394
نمیدانم شاید روزی…
اتفاقی…در کنار نیمه گمشدمان یکدیگر را ببینیم…
اولین نگاهمان دیدنی است!
شاید روز آخر باشد
شاید نگاه آخر باشد
تو را نمی دانم غیرتت بگذارد یا نه، اما من مثل همیشه لفتش می دهم…
طولش می دهم نگاه کردن تو را…
خودم را به زمین می اندازم!
مثل قدیم ها نگرانم میشوی؟
ای کاش تو دستم را بگیری بلندم کنی اما نه…
بگذار از زمین نگاهت کنم…من هنوز هم که هنوز است تو را می پرستم…
چه زود این رویای کوتاه تمام شد!…
دیدار بعدی ما (اتفاقی، ناگهانی، شاید، اما، اگر…)
و چه محال است دیـــدار بعدی


raha
ساعت13:25---10 دی 1394
نمیدانم شاید روزی…
اتفاقی…در کنار نیمه گمشدمان یکدیگر را ببینیم…
اولین نگاهمان دیدنی است!
شاید روز آخر باشد
شاید نگاه آخر باشد
تو را نمی دانم غیرتت بگذارد یا نه، اما من مثل همیشه لفتش می دهم…
طولش می دهم نگاه کردن تو را…
خودم را به زمین می اندازم!
مثل قدیم ها نگرانم میشوی؟
ای کاش تو دستم را بگیری بلندم کنی اما نه…
بگذار از زمین نگاهت کنم…من هنوز هم که هنوز است تو را می پرستم…
چه زود این رویای کوتاه تمام شد!…
دیدار بعدی ما (اتفاقی، ناگهانی، شاید، اما، اگر…)
و چه محال است دیـــدار بعدی


shadi
ساعت12:56---10 دی 1394
سلام مهرزاد

عذرخواهی منو بابت غیبتم ببخش

و مرسی از تک تک کامنت هایی که توی این مدت برام گذاشته بودی


زهرا راد
ساعت9:55---9 دی 1394
... و من چقدر عاشق اون صندلی نزدیک به شیشه ی ته اتوبوسم!!

امیدوارم هر جا هستی، هر مشغله ای که داری، هر چی که از اینجا فراریت داره خیر باشه و زود حل بشه. جات واقعا خالیه


DUYĞU
ساعت23:33---7 دی 1394
همیشه برای “ماندن ” دلیل هست …

و برای “رفتن” بهانه.

همیشه برای “خواستن” نیاز هست …
و برای “رد کردن”، مصلحت.

همیشه برای “داشتن” فضا هست …
و برای “نداشتن” تقصیر.این که سوار بر کدام کوپه این قطار شوی،

به پای ماندن و دست خواستن و عشق داشتنت، بر می گردد

اگر داری که بسم الله …

اگر نه، جهان پر است از “بهانه” و “مصلحت” و “تقصیر” بی صاحب !


DUYĞU
ساعت23:27---7 دی 1394
انسان دو آموزنده دارد: آموزگار و روزگار!
هر چه با شیرینی از اولی نیاموزی، دومی با تلخی به تو می آموزد ...


DUYĞU
ساعت23:26---7 دی 1394
تو در جان منی من غم ندارم
تو ایمان منی من کم ندارم
اگردرمان تویی دردم فزون باد
وگر معشوقه ای سهمم جنون باد
صدایم کن صدای تو ترانست
نوایت ناله هایی عاشقانست
تو را من سجده سجده میپرستم
که سر بر خاک بر زانو نشستم.

مولوی


faezeh
ساعت19:12---7 دی 1394
بعضی ترانه‌ها را می‌توان
بارها و بارها
گوش داد ..
بعضی انسان‌ها را می‌توان
بارها و بارها
دوست داشت ..!


faezeh
ساعت19:06---7 دی 1394
سلام
خوبید؟قالب نو مبارک


Μ♥ΝΛ
ساعت11:57---7 دی 1394
جا برای من گنجشک زیاد است ولی...



به درختان خیابان تو عادت دارم؛



عادتم داده خیال تو که یادم باشد،



یاد من هم نکنی باز به یادت باشم...


Μ♥ΝΛ
ساعت11:54---7 دی 1394
بیخیال عطرهای گران قیمت

آدم ها باید مثل " تو "

بوی معرفت بدهند....


Μ♥ΝΛ
ساعت11:52---7 دی 1394
یادمان باشد با آمدن زمستان

اجاق خاطره ها را روشن بگذاریم

تا دچار سردی فاصله ها نشویم...


شادی
ساعت1:40---7 دی 1394
❤️تقدیم ب بهترینم❤️

ای خدا یار من آنجاست ، حواست باشد؛
او نشان کرده ی اینجاست ، حواست باشد…!

یار من مویِ سرش ، قیمت صد فرهاد است؛
قصه اش قصه ی فرداست ، حواست باشد…!

گرچه بدجور دلم تنگه نگاهش گشته
همچنان شاه غزل هاست ، حواست باشد…!

او نگاهم نکند ، یا نخرد حرف مرا...
هرچه هست بینِ خود ماست ،حواست باشد!

همه ی دلخوشی و زندگی ام، بودن اوست؛
برود، آخردنیاست! حواست باشد…!

نگذاری احدی تیشه برویش بزند !
شیشه ی عمر من آنجاست، حواست باشد.


raha
ساعت22:41---6 دی 1394
از انسانها غمی به دل نگیر ؛ زیرا خود نیز غمگین اند

با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند

زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛

پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...!


سلام داداش گلم خوبی؟


bahar
ساعت22:30---6 دی 1394
ما با دلمان هنوز مشکل داریم

صد سنگ بزرگ در مقابل داریم

معشوق خودش می برد و می دوزد

انگار نه انگار که ما دل داریم


Nafas
ساعت14:14---6 دی 1394
در شعرهای من

ممکن است

ماه، راه شود
و کوه، دریا
اما درد
کماکان
همان است که بود

"علیرضا روشن"


Nafas
ساعت14:14---6 دی 1394
نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم ؟
زخمی‌ام -زخمی سراپا- می‌‏شناسیدم ؟
با شما طی‌‏کرده‌‏ام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا می‌‏شناسیدم ؟
راه ششصد ساله‌‏ای از دفتر «حافظ»
تا غزل‌‏های شما، ها! می‌‏شناسیدم ؟
این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده‌است
من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم
پای ره وارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم ؟
می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را
همچنانی که شماها می‌‏شناسیدم
این‌چنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا!، می‌‏شناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریا! می‌شناسیدم
اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود
عشق«قیس»و حسن«لیلا» می‌‏شناسیدم ؟
در کف «فرهاد» تیشه من نهادم، من!
من بریدم «بیستون» را می‌شناسیدم
مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام
با همین دیدار حتی می‌‏شناسیدم
من همانم، آَشنای سال‌‏های دور
رفته‌‏ام از یادتان !؟ یا می‌‏شناسیدم !؟

«حسین منزوی»


Nafas
ساعت14:14---6 دی 1394
بغض گلدان لب پنجره را چلچله‌ها می‌فهمند

حال بی‌‌حوصله‌ها را خود بی‌حوصله‌ها می‌فهمند

کفنِ مشهدی و ترمه‌ی یزدی و گلاب کاشان...

بیش از این‌ها غمِ بم را گسل زلزله‌ها می‌فهمند

دور یعنی : نرسی ! هی بروی... هی بروی... هی بروی....

معنی فاصله را جاده و پای‌آبله‌ها می‌فهمند

طرح قلیان دلم را صفوی یا قجری نقش کنید

آه جانسوز مرا شاه همین سلسله‌ها می‌فهمند

خواستم تا گره‌ای باز کنم با غزلم ... باز نشد!

کوری بغض مرا گنگ‌ترین مسأله‌ها می‌فهمند

رضا احسان پور""


Nafas
ساعت14:11---6 دی 1394
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور كه نیست

یا نگاهم بكند چشم تو ، مجبور كه نیست
شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی

با توام ! خانه ی تنهایی من دور كه نیست
آنكه با دسته گلی حرف دلش را میزد

پرِدرد است ولی مثل تو مغرور كه نیست
نازنین ! عشق که نه ، اخم شما قسمت ماست

عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست
تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی

تو نگو نه ٬ دل دیوانه ی من كور كه نیست
خواستم دل بكنم از تو ولی حیف نشد

لعنتی غیر تو با هیچ كسی جور كه نیست
مشكل اینجاست نگفتی تو به من ٬ می دانم

تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور كه نیست
«زهرا حسینی»


Nafas
ساعت14:11---6 دی 1394
تو مرا می فهمی

من تورا می خواهم

و همین ساده ترین قصه یک انسان است

تو مرا می خوانی

من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم

و تو هم می دانی

تا ابد در دل من می مانی

از تو گفتن کار هر کس نیست ای زیبا غزل

از برای گفتنت باید که مولانا شوم


Nafas
ساعت14:10---6 دی 1394
سست میشود پای رفتن
وقتی کمی آن طرف تر
دو سه نفر
دلشان به ماندن تو بسته است..



Nafas
ساعت14:10---6 دی 1394
بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند

پر از حس های خو بند

پر از حرف های نگفته اند

چه هستند.. هستند

و چه نیستند ...هستند

یادشان،خاطرشان،حس های خوبشان

آدمها .. بعضی هایشان .. سکوتشان هم پر از حرف هست

پـر از مرهم به هر زخم است

"بیژن جلالی"


Nafas
ساعت14:09---6 دی 1394
عجب هوایی داری!


هوایت که به سرم میزند ،

دیگر در هیچ هوایی نمیتوانم نفس بکشم!!


عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن ...


Nafas
ساعت14:09---6 دی 1394
هزاران هزار سال است

یک شاخه گل

تاریخ پنهان دوستت دارم

را حمل می کند


Nafas
ساعت14:07---6 دی 1394
به جای پا هایت نگاه می کنم
برف می بارد
ماده شیری روی این سطر ها راه می رود
حریم گریه ام را می بوید
من واژه هایم را شیر می دهم
با دردی پنهان در چاک گریبانم
. اندوهم را به زمین می دهم
تا با درختان رشد کند
نمی دانم
اخرین بار که دیدمت
... خورشید زیر کدام برگ پنهان شده بود
صبر کن
برفها که از آفتاب بریزند
دلم گرم می شود
و
جای پاهایت را از آن خود می کنم


Nafas
ساعت14:07---6 دی 1394
آدم هایی هستند که دلبری نمیکنند،
که حرفهای عاشقانه نمیزنند،
چیز خاصی نمیگویند که ذوق کنی
آدمهایی که نمیخواهند عاشقت کنند..
اما عاشقشان میشوی!
ناخواسته دلت برایشان میرود...
این آدمها فقط راست میگویند
راست می گویند با چاشنی قشنگ " مهر"
لبخند میزنند نه برای اینکه توجهت را جلب کنند،
لبخند میزنند چون لبخند جزئی از وجودشان است...
لبخندشان مصنوعی نیست، اجباری نیست
در لبخندشان خدا را میبینی....
اینها ساده اند
حرف زدنشان...
راه رفتنشان...
نگاهشان....
ادعا ندارند، بی آلایشند، پاک و مهربانند...


Nafas
ساعت14:06---6 دی 1394
یادمان باشد حرفی نزنیم که به کسی بر بخورد



نگاهی نکنیم که دل کسی بلرزد



خطی ننویسیم که آزار دهد کسی را



یادمان باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست


بهارنارنج
ساعت23:44---5 دی 1394
چ پست غم انگیزی
ممنون بابت لینک شماهم لینک شدید


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 5 دی 1394برچسب:, | 22:13 | نویسنده : مهرزاد |